در حالی که جداییطلبی قومی در جهان سوم برای عالمان سیاست و سیاستگذاران قابل پیشبینی بود، وجود آن در جوامع غربی بیشتر متخصصان ملیگرایی را حیرتزده کرد، زیرا غالبا تصور میشد جوامع غربی، اقلیتهای قومی خود را به صورت موفقیتآمیزی همسانسازی کردهاند (کریمی، ۱۳۸۹: ۱۲۱). همچنان با گروههای جداییطلبی رو به روست که خواستار شکلگیری مرز و محدوده جغرافیایی خود بر اساس ملیتی هستند که آن را با ویژگی مشترک زبان یا قومیت و … تعریف میکنند. با وجود این، برخی معتقدند نباید در نقش احزاب ملیگرای جداییطلب اغراق کرد. از دید آنان، با توجه به اینکه از سال ۱۹۲۱ (جدایی دولت آزاد ایرلند) احزاب ملی گرای جداییطلب نتوانسته اند به اهداف خود برسند و یا به استقلال دست یابند. زمانی که در داخل دولت-ملت از مطالبات مجموعه ای خاص صحبت می شود، آن را بسته به درجه خودمختاری مورد تقاضا، منطقه گرایی۱۰۰، خودمختارگرایی۱۰۱ و استقلالگرایی۱۰۲ نیز مینامند.
در مورد ایجاد واگرایی در اتحادیه اروپا نیز هرچند جداییطلبان در پی کسب هویت ملی خود هستند، اما این امر لزوما در تعارض با اهداف ایجاد اتحادیه اروپا نیست و چه بسا در صورت کسب استقلال، این گروههای ملیگرا خواهان عضویت در اتحادیه اروپا باشند. حتی در جریانهای ملیگرای جداییطلب مانند کاتالونیا، فلاندر، اسکاتلند، ایتالیای شمالی، هلند، باسک و یا کرس که در کشورهای عضو اتحادیه اروپا قرار دارند، کارشناسان تعیین محدوده مکانی را به مثابه آن نوع از جداییطلبی که اتحادیه اروپا را تهدید می نماید، در نظر نمیگیرند. نکته دیگر اینکه هرچه باشد،اتحادیه اروپا واحدی سیاسی نیست؛به آن معنا که اگر فردی،شهروند اتحادیه اروپا محسوب می شود،پیش از آن و مقدم بر آن، لازم است که فرانسوی، بلژیکی و یا اسپانیایی باشد. از همین رو، اتحادیه اروپا هویت ملی را زیر سؤال نبرده است.
۵-۱-۳-۴. نوملیگرایی (ملیگرایی احزاب)
مطالبات نوملیگرایان میتواند از زبان تمام احزاب در طیف های چپ، راست و میانه بیان شود، اما حزب راست افراطی مشخصا نماینده این نوع ملیگرایی است. نوملیگرایی برای نژاد و قومیت اهمیت بیشتری نسبت به هویت و آرمان مشترک قائل است. بدین معنا که به گروه بندی افراد جامعه می پردازد و هویت را بر مبنای نژاد تعریف می کند و خواستار یکرنگی این هویت در جامعه است.نوملی گرایان با تعریف گروه خاص خود منافع این گروه را به سایر گروه های جامعه ترجیح می دهند. از آنجا که بحث نژاد و قومیت در این گروه مطرح می گردد؛ آنها را با نئونازیسم می توان در یک ردیف قرار داد و از آن رو که با خشونت علیه مهاجران از جمله مسلمانان همراهند، می توان گفت که در رده افراطگرایان قرار میگیرند و دلیل توجه به آنها در سالهای اخیر نیز هشداری است که در این ویژگیها نهفته است.
نوملیگرایی از بطن احزاب ریشه می گیرد. این نوع ملیگرایی یکی از خصوصیات اصلی جنبش های سیاسی راست افراطی در اروپاست. این نوع نه از سوی حاکمیت اعمال می شود و نه از سوی اقلیتی که حاکمیت حاضر را نمی پذیرند. این موضوع در مفهوم نوپای نوملیگرایی۱۰۳ جای میگیرد. اما نوملی گرایی می تواند بسته به جوامع یا هویت های جمعی مختلف،اشکال گوناگون بسیج یا مقاومت را به خود بگیرد و علیه جریانهای جداییطلب یا یکسان ساز مانند جهانی سازی فرهنگی یا اقتصادی، با نتایجی مانند بیکاری توده، ظاهر شود.
سادهترین تعریف نوملیگرایی اروپایی، برجسته کردن ویژگیهای مقاومتی آن در برابر دیگری است. نوملیگرایان از دامن احزاب راست افراطی با ارائه تعریفی از هویت مشترک که عمدتا به ویژگی های نژادی اقبال دارد، علیه «دیگری» که از یک سو،فشار ساختارهای فراملی است و از سوی دیگر، مهاجران را در نظر دارد، به پا می خیزند. برای این احزاب، ویژگیهایی نظیر ترجیح منافع ملی، بیگانههراسی، استبداد (اعتقاد شدید به قانون و نظم) یا پوپولیسم (مردم پاک در برابر نخبگان فاسد) را برمیشمردند. در چند سال اخیر، باتوجه به در هم آمیختگی ارزشها و اصول احزاب راست و چپ میانه، احزاب نوملی گرا در سطح اروپا توانسته اند با شعارهای جدید پوپولیستی،افکار عمومی را به سمت ارزشهای خود متمایل کنند، تا حدی که طبق برخی نظرسنجی ها،حتی در انتخابات سال ۲۰۱۲ فرانسه، برخی از مهاجرین نیز به این احزاب رای دادهاند.
تهدید اساسی این احزاب برای اروپا، از بین رفتن ارزشهای دموکراتیک اتحادیه عنوان می شود و عمده نگرانی کارشناسان در مورد آنان این است که بتوانند به صورت مشروع و قانونی، با تکیه بر تفوق آرای خود،جایگاه مؤثری را در ساختار تصمیم گیری کشورهای اروپایی کسب نمایند و به سطوح بالای حاکمیتی برسند که البته احتمال آن بسیار زیاد است.بسیاری از متخصصان بر این باورند که رشد احزاب ملیگرا در حال حاضر بیش از آنکه به دلیل مقاومت در برابر ساختاری فراملی،مانند اتحادیه اروپا باشد، به دلیل همان استفاده ابزاری دولتها یا کارگزاران سیاسی آنها از ملیگرایی است. یعنی به همان اندازه که ملیگرایان افراطی خواهان برتری یافتن هستند، همان میزان نیز سیاستمداران موجب به قدرت رسیدن آنها میشوند. آنچه موجب تحول ملیگرایی به نوملیگرایی شده است، بیش از هر چیز به پدیده هایی مانند بحران اقتصادی جهانی، بیکاری و مهاجرت مربوط است که تا حدود زیادی به دلیل ظهور سازمان های فراملی است. در سالهای ۱۹۹۰، اروپاییان طبق نظرسنجی ها، معتقد بودند اتحادیه اروپا موجب از بین رفتن هویت ملی نمی شود و حتی حدود ۷۵ درصد از آنان تصور می کردند که اتحادیه اروپا می تواند درخصوص هویت ملی،نقشی حمایتگر ایفا کند،اما در سال ۲۰۰۸، شمار افرادی که از اتحادیه اروپا به عنوان تهدید هویت ملی بسیار می ترسیدند، برابر با شمار افرادی شد که اصلا نمیترسیدند (مقری موذن، ۱۳۹۲: ۸۸-۱۰۰).
۵-۲. تشدید ملیگرایی؛ واگرایی در اتحادیه اروپا
در یک چشمانداز تاریخی، ناسیونالیسم به عنوان مهمترین ایدئولوژی سیاسی تاریخ مدرن اروپا در شکلدهی به تحولات این قاره نقش بارزی ایفا نموده است.مهار و مدیریت ناسیونالیسمهای اروپایی و پایان بخشیدن به نقشآفرینی این ایدئولوژی در مناسبات بین کشورهای اروپایی،یکی از دلایل اصلی فرایند همگرایی اروپایی به شمار می آید. با این همه،سیاست اروپایی در دوره پساجنگ سرد همزمان شاهد قدرت نمایی مجدد ناسیونالیسم هم در عرصه سیاستهای بین اروپایی و هم در حوزه رقابت های بین المللی کشورهای عضو اتحادیه اروپایی بوده است. بازگشت ناسیونالیسم بیانکننده این واقعیت است که اتحادیه با وجود شش دهه فرایند همگرایی به دلیل برخورداری اعضای آن از زبانها، فرهنگها، تاریخها، منافع و اهداف سیاسی متنوع نتوانسته است در شکلدهی به هویت اروپایی تمامعیار گامهای بلند و استواری بردارد. به همین سبب،هنوز هویت ها و وفاداری های ملی بر تعلق خاطر به اروپا غلبه دارد. پوپولیسم امروزی عمدتا سرشت راست گرایانه دارد تا چپ گرایانه،اما همزمان از حمایت هر دو جناح راست و چپ رادیکال برخوردار بوده و هر دو طیف در این زمینه با یکدیگر همپوشانی دارند. احزاب پوپولیستی که روزگاری در حاشیه سیاست اروپایی قرار داشتند، مجددا به جریان سیاسی مهم در بسیاری از کشورهای این قاره تبدیل شده اند. این احزاب اینک بخش مهمی از آرای رایدهندگان اروپایی را به خود اختصاص داده و به فرسایش نسبی موقعیت احزاب سنتی راست و چپ مدد رساندهاند. ظهور مجدد رهیافت های ملی گرا و غلبه سیاست هویتی بر دیدگاه ها و رفتارهای احزاب سیاسی اروپا موجب شده است بسیاری از احزاب عمده در دیگر طیف های سیاسی هم از سنت های گذشته فاصله گرفته و برای جلب آراء شهروندان کشورهای اروپایی به سمت پیروی ضمنی و یا صریح از گرایشات مزبور سوق یابند.امروزه مخالفت با فرایند اروپایی شدن به عامل وحدت بخش ناسیونالیست های راست و چپ این حوزه تبدیل شده است. آنان با برقراری پیوند بین مهاجرت و امنیت و مخالفت با پیمان شنگن و برچیده شدن مرزهای جغرافیایی، جامعه چندفرهنگی را تهدیدی علیه هویت ملی کشورهای اروپایی میدانند. بنبست جاری فرایند همگرایی اروپایی و بحران مالی اقتصادی این حوزه نیز به تداوم قدرتیابی و گسترش حوزه اثرگذاری این احزاب مدد رسانده است.
در سطح نخست، یعنی ملیگرایی دولتی، تمایلات ملی موجب تنش در سطح ساختار فراملی و یا واگرایی در اتحادیه اروپا نمی شد، اما این احتمال وجود دارد که ظرف سالهای پیش رو،با رشد احزاب نوملی گرا،شاهد وقوع واگرایی در اتحادیه باشیم. در حال حاضر،دولت های عضو اتحادیه اروپا، از بالا و با نوعی تحمیل، اراده پیوستن به اتحادیه را در شهروندان القا کرده اند؛ در حالی که احزاب نوملی گرا با دستاویز قرار دادن هویت ملی،از پایین و از سوی مردم،افکار عمومی،شهروندان یا ملت،نظر خود رادر مخالفت با ساختار اتحادیه اروپا بیان می کنند. این امر تا حدودی در تصمیم بریتانیا مبنی بر کناره گیری از اتحادیه قابل تشخیص است. با مطالعه تاریخ اقتصادی و سیاسی اروپا می توان اطمینان حاصل کرد که رکود اقتصادی همواره موجب ظهور ملی گرایی و رشد مشروعیت حکومت های ملی می گردد. رکود اقتصادی جهانی فعلی نیز منطقه یورو را به شدت تحت تأثیر خود قرار داده و اقتصاد و واحد پولی این منطقه را به سختی به چالش کشیده است.
پدیده مهاجرت در اتحادیه اروپا، قبل از آنکه به رشد اقتصادی و ممانعت از بیکاری بینجامد،مفهوم مرزهای ملی را تغییر داده است. امروز به جای آنکه در اروپا شاهد جامعه ای یکدست باشیم،با رشد تنوع در فضای ملی روبرو هستیم. این به آن مفهوم است که در برابر مهاجرت،از دو سو ملی گرایی شکل می گیرد. از یک سو،از افراد جامعه که مهاجرت را علیه خود می دانند و متصورند که مهاجرت کار را از افراد بومی می گیرد و از سوی دیگر،از مهاجرانی که به دلایلی چون بیگانههراسی، پیوند خود را با جامعه مادر حفظ میکنند. ملیگرایی اروپایی حاضر، اعتراضی برای بیان محدودیت هویتی، فرهنگی و زبانی است.مخالفت با اسلام نیز از همین رو شکل می گیرد، چرا که در هر کشور اروپایی که باشد؛ مطالبات مسلمانان مانند پوشیدن چادر،به شکل یکسان بروز میکند.
تاریخ اروپا پس از درک فاشیسم و نازیسم و فجایع حاصل از آن،همواره نگران بروز نوعی ملی گرایی لجام گسیخته است که به بی ثباتی منطقه بینجامد. ضمن اینکه طرفداران اتحادیه اروپا،باتوجه به تلاشی که برای استقرار ارزشها و هنجارهای بشر دوستانه و مردم سالارانه در سطح اروپا انجام داده اند،رشد این احزاب را موجب ایجاد واگرایی در اروپا می دانند. این نگرانی ها در انبوه هشدارهایی که در چند سال اخیر برای درک چرایی و چگونگی رشد ملی گرایی یا نوملی گرایی در بطن اتحادیه اروپا صورت پذیرفته است،تجلی می یابد که
