همکاری میان دولتها (قطعنامه شماره ۲۶۲۵) را تصویب کرد۴۸ که نکته حائز اهمیت در آن این بود که حقوق اقتصادی که شامل منابع و ثروتهای ملی می شد را متعلق به این ملتها دانست و این حوزه را نیز به قلمروی حق تعیین سرنوشت اضافه نمود (والدرون، ۱۳۸۳: ۱۴۹-۱۵۰). باید توجه داشت قطعنامههای ( شماره ۱۵۱۴ و ۲۶۲۵) جدایی در مفهوم نوین را ممنوع میکردند. در این ارتباط بند ۶ قطعنامههای شماره ۱۵۱۴ و ۲۶۲۵ مجمع عمومی سازمان ملل متحد که به شرط محافظ۴۹ معروف است، چنین اشعار میدارد:
«هیچ یک از بندهای فوق، مشوق تجزیه و یا خدشه دار کردن جزئی یا کلی تمامیت ارضی و یا وحدت سیاسی دول حاکم و مستقل که نمایندگی کل خلق های متعلق به سرزمین خود را بدون تمایز از حیث نژاد،عقیده یا رنگ پوست برعهده دارند،نخواهد گردید و چنین دلالتی نیز ندارد».
با این حال شروط نمایندگی کل خلقهای متعلق به سرزمین و عدم تبعیض در این بند موجبات تردید در ممنوع بودن جدایی به طور اطلاق را فراهم میآورد. حق تعیین سرنوشت در موارد سرزمین های استعمار از نظر تفسیر کمیسیون حقوق بین الملل در ماده ۵۳ کنوانسیون وین، جایگاه قاعده امره به خود گرفته است و در دیگر موارد (سرزمینهای غیرخودمختار، سرزمینهای اشغالی و مردم تحت سلطه حکومتهای نژادپرست) این حق از سال ۱۹۷۱ جایگاه عامالشمول به خود گرفت.
جدایی چک و اسلواکی از یکدیگر،جدایی بنگلادش از هند، جدایی کرواسی، اسلوانی، مقدونیه، بوسنی هرزگوین و مونته نگرو از صربستان و جدایی اریتره از اتیوپی از نمونه جداییهای موفق هستند و اعلام استقلال داغستان، چچن، کاتانگا، ترکهای قبرس شمالی، تبت، صحرای غربی، اوستیای جنوبی و آبخازیا از نمونه جداییهای ناموفق هستند. در مورد اسلوانی، کرواسی و اتیوپی جامعه بینالمللی جدایی طلبان را ملزم به احترام به تمامیت ارضی کشور پیشین نکردند اما در موارد بوسنی و هرزگوین، گرجستان، آذربایجان، کومور، کوزووو و آبخازیا جامعه بینالمللی جدایی طلبان را ملزم به احترام به تمامیت ارضی کشورها کردند. در کنار لزوم توجه به قدرت قاعدهسازی این رویه ها و واکنش کشورها به این وقایع باید دانست که مساله جدایی به طور جامع در حقوق بین الملل قاعدهمند نشده است. وجود قوانین اساسی دولتهای فدرال مبنی بر آزادی جدایی جماهیر تحت سلطه آنها مفاد اعلامیههای استقلال مختلف در گوشه کنار دنیا، رویه ملل متحد در مقابل نقض حقوق اقلیت های قومی و حقوق بشر در بعضی مناطق و آرای مراجع داخلی و بینالمللی از جمله منابع سازنده حقوق بین الملل جداییطلبی هستند.
۳-۲-۲. تنوع نژادی، قومی، مذهبی و زبانی اروپا
تنوع فرهنگی در جامعه مدرن اروپا منابع مختلفی دارد. بسیاری از جوامع اروپایی دربرگیرنده جوامع مختلف نژادی، قومی، مذهبی، زبانی و فرهنگی و سایر جوامع هستند و به نوعی روشهای زندگی کم و بیش متفاوتی دارند. مردم در داخل اتحادیه اروپا آزادانه تردد میکنند و این جا به جایی سبب انتقال ایدههای جدید به آنها میشود. عدم تشابه مفروضات فرهنگی سبب میشود احتمال بروز تنش میان هنجارها و ارزشهای اجتماعی افزایش یابد. فرهنگ میراثی کلی از سنتها، آیینها، ارزشها و هنجارهاست که مردم به طور غیرمشروط از آن پیروی میکنند و حتی درون یک جامعه همگون به لحاظ فرهنگی نیز به دلیل وجود خردهفرهنگها میتواند کشمکشهایی وجود داشته باشد. اتحادیه اروپا با مساله همگرایی و یکپارچهسازی اعضای خود در چارچوب جامعهای منسجم رو به روست. اتحادیه اروپا از کشورهایی تشکیل شده که حتی در قرن گذشته با یکدیگر درگیر جنگ بودند و در حال حاضر آنها باید به همراه یکدیگر تصمیمسازی کنند. این اتحادیه از اهمیت همکاری میان مردم نه تنها در سطح سیاسی و اقتصادی، بلکه در سطح فرهنگی آگاه است. ارتقا و احترام به تنوع زبانی و فرهنگی اولویت راهبردی اتحادیه اروپا و عنصر کلیدی برای همگرایی اروپایی است. به منظور کاستن از چالشهای ناشی از تنوع فرهنگی در سطح کشورهای عضو اتحادیه گفت و گوهای بینفرهنگی و بینادیانی صورت میگیرد. در ادامه به تنوع نژادی، قومی، زبانی و مذهبی در به عنوان زیرشاخههای تنوع فرهنگی میپردازیم:
۳-۲-۲-۱. ترکیب متنوع نژادی اروپا
تعریف سنتی نژاد و قومیت به عوامل بیولوژیک و جامعهشناسانه مربوط میشود. نژاد به ویژگیهای فیزیکی فرد مانند ساختار استخوان و پوست و یا رنگ چشم اشاره دارد. قومیت نیز به عوامل فرهنگی از جمله ملیت، فرهنگ منطقهای، اجداد و زبان اشاره دارد. به عنوان نمونه، پوستهای قهوهای، سفید یا سیاه در سراسر جهان بیانگر نژادهای متفاوت هستند، در حالی که آلمانیتبار یا اسپانیاییتبار بودن (فارغ از نژاد) قومیت به شمار میرود. گروه قومی یا ملیت تعریف دقیقی ندارد و در تعریف آن اتفاق نظر وجود ندارد. قومیت دارای ویژگیهای فرهنگی و تاریخ گروهی مشترک است. همچنین برخی گروههای قومی ویژگیهای زبانی یا مذهبی مشترک دارند، در حالی که سایرین تاریخ گروهی مشترک و نه یک زبان یا مذهب مشترک دارند. نژاد دارای ویژگیهای بیولوژیک یا ژنتیکی مشترک است. قرن نوزدهم ایدئولوژی ناسیونالیسم قومی شکل گرفت و ملتهایی بر اساس ریشههای قومی مشترک ایجاد شدند (به عنوان نمونه، آلمانی، ایتالیاتی و سوئدی).
اگون فرایهر فن آیکشتت۵۰، مردمشناس جسمانی آلمانی اروپاییها را از چهار نژاد اصلی میدانست: نژاد نوردیک که در اروپای شمالی میزیند، نژاد بالتیک خاوری که در اروپای شرقی و مرکزی میزیند، نژاد آلپی که در امتداد رشتهکوه آلپ از شرق تا غرب اروپا میزیند و نژاد مدیترانهای که از اروپای جنوبی، آفریقای شمالی و خاورمیانه تا شبهقاره هند پراکندهاند. او همچنین نژادهای اروپایی را به زیرشاخههایی بخشبندی نمود؛ نژاد نوردیک را به زیرنژاد تویوتو نوردیک-که به باور او سرهترین نژاد اروپایی بود- که در غرب اروپا میزیند، زیرنژاد دالونوردیک در اروپای مرکزی و زیرنژاد فینونوردیک در اروپای خاوری. او دالونوردیکهای مورد نظر خویش را آمیزهای میان انسان هوشمند و انسان کرومانیون میدانست. همچنین وی نژاد آلپی را نیز به چهار زیرشاخه نژادی بخشبندی کردهبود: خود نژاد آلپی در اروپای غربی، نژاد دیناریک در اروپای خاوری، نژاد ارمنیسان در آسیای جنوب باختری و نژاد تورانیسان در آسیای میانه. سرانجام او نژاد مدیترانهای را هم دربرگیرنده زیرنژاد مدیترانهای در آفریقای شمالی، نژاد خاوریشده در خاورمیانه و زیرنژاد هندی در شبهقاره هند بخشبندی نمود. وی برخی زیرنژادهای اروپایی را اولیه و پارهای دیگر را مترقی میدانست و بر این باور بود که نژادهای اولیه ار تکامل بازایستادهاند، ولی نژادهای مترقی- برای نمونه زیرنژاد دیناریک- همچنان در حال تحولند. او خاستگاه نژادهای اروپا را در جنوب اروپا و در دوره میانسنگی میدانست. او بر این باور بود که نژاد مدیترانهای در همین زمان به اروپای جنوبی رسیدهاست و اندکی پس از آنان نژاد آلپی از اروپای شرقی و از سوی سوئیس بدانجا رسیدهاند. پس از آنان نژاد نوردیک از سوی اسکاندیناوی به اروپای شرقی سرازیر شد. او در پایان مدعیشد که نژاد بالتیک شرقی در دورههای جدید به اروپا رسیده است.
۳-۲-۲-۲. ترکیب متنوع قومی اروپا
به رغم آنکه به نظر میرسد واژه قومیت از اصطلاحات واضح و بی ابهام باشد، در تعریف آن وحدت نظر و جامعیت وجود ندارد. ماکس وبر، گروهی را که اعضایش نسبت به پیشینه تاریخی، فرم فیزیکی، آداب و رسوم و خاطرات مشترک، باور مشابه یا یکسانی داشته باشند، گروه قومی می داند (Borgatta, 1992: 575-583). قومیت از نظر آدام کوپر مقوله ای بنیادی در سازمان اجتماعی است که اساس آن عضویت و تعلق مبتنی بر اشتراک در ریشههای تاریخی، فرهنگ، مذهب و زبان است (Kupper & Kupper, 1999: 260).
یکی از جامع ترین تعاریف، از آن توماس هیلاند است. از نظر وی قومیت یک هویت اجتماعی است که از ابعاد سیاسی، ساز مانی و سمبلیک برخوردار است . از ویژگیهای گروههای قومی، تمایل به اسطورههایی با ریشه مشترک است. باور به ریشه و تاریخ مشترک، خود را متمایز از دیگران دیدن، از فردیت و تعین برخوردار بودن در فرهنگ جمعی و احساس همبستگی و سرنوشت مشترک، بارزترین مشخصه های یک قوم است (Hylland, 1993: 17-20). گروههای قومی در اروپا کانون تمرکز قومشناسی۵۱ در این قاره هستند. مردم اروپا به لحاظ قومیتی ۸۷ نوع متفاوت دارد که ۳۳ نوع آن جمعیت اکثریت را تشکیل میدهند، در حالی که ۵۴ نوع باقیمانده اقلیت قومی به شمار میروند. جمعیت کلی اقلیتهای ملی در اروپا ۱۰۵ میلیون نفر برآورد میشود که ۱۴ درصد جمعیت ۷۷۰ میلیونی اروپاست.
در قرن نوزدهم شاهد رشد تفکر سیاسی ملی گرایی قومی بودیم و نژاد و ملی گرایی اولین بار توسط یوهان گاتفرید وان هردر به یکدیگر گره خوردند. تمرکز جوامع بر روابط قومی و حذف زمینه تاریخ از مفهوم قومیت باعث شد که طرفداران امپرالیسم و ملیگرایی به توجیه عقاید خود بپردازند. دو مثال مهم در قرن نوزدهم امپراطوری آلمان و رایش سوم هستند که هر یک بر اساس نظریهای واحد شکل گرفتند: این دولتها در واقع سرزمینهایی را که زمانی متعلق به آلمان بوده بازپس میگیرند. تاریخ زندگی افرادی که بعدها وارد مدل جامعه دولت محور شدند مانند افرادی که پس از فروپاشی امپراطوریهای عثمانی و اطریش – مجارستان از جنوب شرق و شرق اروپا به پا برخاستند و یا ساکنان شوروی سابق همواره مملو از درگیریهای قومی بودهاست. در متون قومشناسی اروپا به ویژه واژگان گروه قومی، مردم (بدون دولت- ملت)، ملیت، اقلیت ملی، اقلیت قومی، جامعه زبانی، گروه زبانی و اقلیت زبانی۵۲ عمدتا مترادف یکدیگر به کار میروند؛ هرچند به کارگیری این واژگان بسته به شرایط خاص هر یک از کشورهای اروپایی ممکن است تغییر کند. هشت قومیت اروپایی (بر مبنای زبان آنها) در اروپا زندگی میکنند که جمعیتشان بیش از ۳۰ میلیون نفر است؛ روسی، آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی، بریتانیایی، اسپانیایی، اوکراینی و لهستانی.
۳-۲-۲-۳. ترکیب متنوع زبانی اروپا
از حدود ۷۵۰ میلیون جمعیت اروپا بیش از ۸۰ درصد یا حدود ۶۰۰ میلیون نفر به سه زبان بزرگ اسلاوی، ایتالیک (رومانس) و ژرمانیک تکلم میکنند که زیرمجموعه زبان هندواروپایی به شمار میروند. یونانی (با حدود ۱۲ میلیون متکلم) و آلبانیایی (با حدود ۸ میلیون) زیرمجموعه زبان هندواروپایی نیستند. زبانهای ترکی و اورالی دو خانواده زبانی مهم دیگر هستند. سه زبان ملی مجاری، فنلاندی و استونیایی از این گروه زبانهای اورالی هستند. زبانهای ترکی، مغولی نیز گویشورانی دارند. همچنین زبانهای قفقازی جنوبی و قفقازی شمالی در مرزهای جنوبی اروپا دارای اهمیت میباشند. همچنین باسکی زبانی منزوی