نظریه نوسازی هیگن
هیگن نیز از صاحب نظران نظریه نوسازی، نوع نظام خانوادگی افراد و شیوههای تربیتی والدین را به عنوان عامل اصلی بی تحولی جوامع سنتی و عدم توسعه اجتماعی و اقتصادی آنها بیان نموده است. به نظر وی «نقطههای آغازین تربیت و اجتماعیشدن کودک نقش زیادی در رفتار آینده او دارد، به گونهای که ممکن است مانع نوآوری یا پذیرش نوآوری شود. از دیدگاه هیگن، ایستایی و سکون جوامع سنتی معلول ایجاد شخصیتی واپسگرا و استبدادی در افراد است که توأم با تنبیهات سخت برای کسانی که دستورهای اعلام شده را مراعات نمیکنند همراه است. هیگن معتقد است که سرمایهگذاری در دوران کودکی به جای اینکه معطوف به سکون، اطاعت و فعالیتهای بازدارنده باشد، باید مشوق کار، فعالیت و خلاقیت باشد»(به نقل از وحیدا و نیازی،1383: 124). بنابراین نوع روابط میان نقشهای مختلف در خانواده و به تبع آن تفوق هر یک از گونههای ساخت قدرت و یا شیوههای تربیتی (استبدادی، دمکراتیک و …) منجر به بروز رفتارهای متفاوت از سوی فرزندان در عرصه اجتماعی خواهد شد. در بررسی مطالعات خانواده، روابط خانوادگی و چگونگی تربیت فرزندان در جوامع مختلف، بر روی چگونگی تبدیل موجودات انسانی به موجود اجتماعی متمرکز بودهاند و تأثیر تجربههای دوران کودکی بر روی سرشت آینده انسان را مطرح مینمایند. چگونگی برخورد والدین با کودک، زمینهساز ساخت شخصیت انسان است (اعزازی، 1376: 63). این شیوه های تربیتی ممکن است بر خشونت و تربیت کودک تأثیر گذارد و باعث شود به نزاع و درگیری تبدیل شود.
2-3-5- نظریه کنترل اجتماعی هیرشی |
علاوه بر نظریههای ساختاری فوق این تحقیق از نظریه کنترل اجتماعی هیرشی نیز استفاده کرده است از دیدگاه هیرشی نابهنجاری ناشی از ضعف یا گسستگی تعلق فرد به جامعه است که در اثر کنترل و نظارت اجتماعی به وجود میآید. هیرشی معتقد است وفاداری فرد به ارزشها و اصول اخلاقی جامعه موجب دور شدن از مشارکت در امور انحرافی و نابهنجاری میشود، کسانی که وفاداری ضعیفی به اعتقادات اخلاقی جامعه دارند ممکن است بیشتر تمایل داشته باشند که ارزشهای آن را نادیده گرفته و از هنجارهای اجتماعی انحراف ورزند (امانت، 1373: 99). فرض اصلی این است که همچنان که فروید گفته افراد به طور طبیعی تمایل به کجرفتاری دارند و اگر تحت کنترل قرار نگیرند چنین میکنند و کجرفتاری اشخاص، بیش از آنکه ناشی از نیروهای محرک به سوی نابهنجاری باشد محصول عدمممانعت است (صدیق سروستانی، 1386: 51). بر همین اساس میتوان دید که در این تبیینها، برخلاف تبیینهای دیگر تمایلی به یافتن انگیزهها و علل رفتار کجروانه وجود ندارد و بیشتر به موقعیتی توجه میشود که در آن، افراد برای انجام اینگونه رفتارها آزادی بیشتری به دست میآورند. به بیان دیگر، این نحوه تبیین، وقوع کجروی را بر حسب وجود ضعف در فرایند کنترل اجتماعی در جامعه و ناکارآمدی آن در هر دو بعد درونی و بیرونی تبیین میکند و مدعی است: هنگامی که کنترل اجتماعی به اندازه کافی قوت داشته باشد، از وقوع جلوگیری میشود؛ اما وقتی کنترلهای داخلی یا خارجی ضعیف بوده یا از هم پاشیده باشد، رفتار کجروانه ظاهر میگردد (سلیمی و داوری، 1380: 390). از دیدگاه کنترل اجتماعی، نزاع مانند دیگر اشکال بزهکاری، معلول کاهش فقدان نظارت و کنترل اجتماعی است. بر اساس نظریه کنترل میتوان گفت، زمانی کنترل اجتماعی پلیس در جامعه ضعیف گردد متقابلاً یکپارچگی اجتماعی دستخوش زوال و نقصان میشود که خود به کاهش اقتدار ناشی از یکپارچگی شده و بالاخره در اثر آن گرایش به نزاع بیشتر میشود. بر اساس نظریه کنترل میتوان گفت، زمانی که کنترل والدین بر فرزندان ضعیف گردد متقابلاً گرایش به سوی گروههای منحرف بیشتر میشود که این خود سبب گرایش به رفتار انحرافی و نزاع میگردد. الگوی کنترل اجتماعی هیرشی این الگو که گاه با نام نظریه پیوند از آن یاد میشود، پیدایش کجروی را معلول ضعف همبستگی در گروها و نهادهای اجتماعی و نیز تضعیف اعتقادات و باورهای موجود در جامعه بر میشمرد. نتیجهای که هیرشی از تحلیل خویش میگیرد آن است که جامعه یا گروهی که در میان اعضای آن وابستگیهای متقابل و قوی وجود داشته باشد، بیش از جامعه یا گروهی قادر به اعمال کنترل بر اعضای خود خواهد بود که اعضای آن بستگی محکمی باهم نداشته باشند. هیرشی معتقد است که چهار عنصر اصلی باعث پیوند فرد و جامعه میشوند:1) وابستگی 2) تعهد 3) درگیری 4) باورها (ممتاز،1381: 120).
لینک جزییات بیشتر و دانلود این پایان نامه:
بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر گرایش به نزاعهای خیابانی در شهرستان بندرعباس