فرافکنی
بسیاری از عدم تعادلها و اضطرابهای ناشی از آن در فرد، بدلیل وجود آن دسته از پردازشهای ذهنی (در بعد درونی) و نمودهای شخصیتی (در بعد بیرونی) است که قابل پذیرش و هضم منطقی نیستند. این پردازشهای ذهنی یا نمودهای شخصیتی از آن جهت توسط شعور آگاه مردود شناخته میشوند که یا متناسب با نیازهای درونی فرد نیستند و یا نمیتوانند الزامات محیط را رعایت کنند. فرض کنید فردی تمایلی درونی به دروغگویی دارد ولی این پردازش ذهنی که در شخصیت وی نمود پیدا کرده با هنجارهای حاکم بر محیط و نظام ارزشی حاکم بر فرامن سازگار نیست. گرچه نیازهای طبیعی و لذتجوی نهاد فرد چنین میلی را برانگیخته است. سازمان”من” امکان حل و فصل و مصالحه بر سر این تضاد را با روشهای منطقی خویش ندارد. ازسویی نتوانسته کشش درونی ناپسند خویش را خاموش کند و از سوی دیگر در برابر الزامات محیط و وجدان دچار مشکل شده است. حل نشدن این تعارض به معنای بروز یک عدم تعادل روانی و درک اضطراب ناشی از آن است. در اینجا سازمان”من” که پیش ازاین با اهرمهای منطقی خویش موفق به حل این جدال نگردیده، به ناچار از مکانیزمهای دفاعی موجودش بهره میگیرد. یکی از مؤثرترین و رایجترین این مکانیزمها، فرافکنی[1] است. با استفاده ازاین مکانیزم فرد خصوصیت نامتعادل خود را به مرجعی خارج از خویش نسبت میدهد. مثلاً دروغپردازیهای خود را منتسب به دیگران دانسته یا آنرا مرتبط با واقعیتهای ناموزون جامعه میداند. با بهرهگیری از این مکانیزم فرد بدون حل تعارض درونی، میتواند از اضطراب آزاردهنده ناشی از دروغگو شناختن خود، رهایی یابد (تقدسی، 1392).
5-4-3-2. دلیل تراشی
اصلیترین مبنای عملکرد سازمان”من”، خردگرایی است. منطقی متقاعدساز بر مبنای عقل را میتوان سیستم عامل حاکم در پردازشگر”من” دانست. لذا میتوان گفت عمده عدم تعادلها و تعارضهایی که”من” درحل و فصل آنها ناکام مانده و موجب بروز ناهنجاری روانی و اضطراب میگردند، به نوعی با منطق حاکم بر شعورآگاه یا همان نرمافزار عامل سازمان”من” نامنطبق هستند. در مکانیزم دفاعی دلیل تراشی[2]: سازمان “من” تلاش میکند، از ابزار منطقی خویش استفادهای متفاوت نماید. به این ترتیب که تحلیلهایی که تاکنون، بدلیل غیرمنطقی جلوه دادن شرایط موجود تولید ناهنجاری کرده، باید با تحلیلهای متفاوتی جایگزین شود که غیرمنطقی را منطقی نمایاند. این فرآیند چیزی جز تحریف و جعل واقعیت البته درچهارچوب منطقهای قابل پذیرش شعورآگاه نیست. تحلیلهای منطقی گرچه نتیجه ادراک شعورآگاه از حقایق درونی و بیرونی باید باشند، امّا میتوانند بهعنوان ابزاری مؤثر در اختیارسازمان”من” با هرجهتگیری غیرواقعی نیز مورد استفاده قرار گیرند. زمانیکه سازمان”من” درحل یک تناقض درونی عاجز مانده، یکی از مکانیزمهای دفاعی برای رهایی از اضطراب بوجود آمده، توجیه و دلیلتراشی به منظور منطقی نمایاندن امور غیرمنطقی است. دانشآمـوزی آدم تنبل و خوشگذرانی است. تعطیلات نـوروز رسیده و او ذاتاً تمایل به مهمانی و گردش و تفریح دارد. امّا امسال سال کنکوراست. این واقعیت تحمیلی از شرایط محیط تعارضی جدی با تمایل درونی او دارد. ازطرفی وجدان هم مدام نهیب میزند، مبادا فرصتها را از دست بدهی. دانشآموز نمیتواند میل و کشش درونی خویش را به تفریح درایام نوروز خاموش کند. ازطرفی نگران کنکور است. دراین تعارض حل نشده، دچار اضطراب شدیدی میشود. “من” از حل منطقی مشکل عاجز مانده زیرا به تمایل سرکوب شده و به عقب رانده میشود و نه میتوان از الزامات محیط گریخت. لذا مکانیزم دفاعی دلیلتراشی برای نجات او از این اضطراب وارد عمل میشود: ” تو نیاز به استراحت داری، مغزت نیاز به آرامش دارد. چند روز تفریح و آرامش میتواند نقش بسیار مؤثری در موفقیت داشته باشد. حتماً با این استراحت پس از تعطیلات با انرژی چندین برابر دوباره آماده کنکور میشوی.”این توجیه به ظاهر منطقی، اضطراب موجود را تخفیف داده و تعادل را برقرار میسازد (تقدسی، 1392).
[1]–Projection
[2]–Rationalization
لینک جزییات بیشتر و دانلود این پایان نامه: