سه وجه از عزت نفس پایین
اغلب ما تصویری از عزت نفس پایین داریم، اما باید توجه داشت این تشخیص همیشه آسان نیست. سه شکل مختلف از عزت نفس پایین را در زیر بررسی می کنیم.
فریبنده : فرد خوشحال و موافق رفتار میکند اما به راستی از شکست میهراسد. او در هراسی دایمی نسبت به آشکار شدن هویت واقعی خود به سر میبرد، این فرد جهت حفظ نقاب عزت نفس مثبت، نیاز به کامیابیهای مکرر دارد که این امور خود منجر به مشکلاتی چون کمالگرایی، تعلل در امور، رقابت و فرسودگی میشود.
عصیانگری: رفتار فرد به گونهای است که گویی مصلحت اندیش دیگران بوده و در همه موارد صاحب نظر میباشد. این افراد همانند افراد مهم و قدرتمند عمل میکنند. همواره از این مسأله که دیگران، « به اندازه کافی خوب نیستند» احساس خشم و عصبانیت میکنند. دایماً وانمود میکند قضاوت و انتقاد دیگران سبب آزارش نمیشود. در نهایت این حالات به مشکلاتی نظیر سرزنش بیشاز حد دیگران، قانون شکنی یا مخالفتجویی میانجامد.
بازنده: فرد احساس بیفایدگی دارد و قادر به مواجهه با جهان نمیباشد. او در انتظار رسیدن یک ناجی یا فریادرس به سر میبرد. وی برای مقابله با ترس ناشی از قبول مسئولیت تعیین زندگی خود، در دلسوزی برای خویش یا بیتفاوتی بسر میبرد و جهت راهنمایی، پیوسته چشم به دیگران دوخته است. این دیدگاه به مسایلی نظیر کمبود مهارتهای ابراز وجود، کم آموزی، اتکای بیش از حد به دیگران و … منجر میشود. (مصباح ، 1381).
آن دسته از تجارب دوران کودکی که به عزت نفس پایین منجر میشوند عبارتند از:
1- به طرز ناخوشایندی مورد انتقاد قرار گرفتن.
2- آماج داد و فریاد و ضرب و شتم دیگران قرار گرفتن.
3- نادیده انگاشته شدن، مسخر یا تحقیر شدن.
4- انتظار دیگران ازکودک، مبنی بر این که همه کارها را به بهترین شکل انجام دهد.
5- تجربه شکست در ورزش یا مدرسه.
کسانیکه دارای عزت نفس پایین هستند، مدام در معرض این پیام هستند که شکست در تجربه ها ( باختن در بازی ، گرفتن نمره پایین) به معنای شکست تمام وجود آنهاست.
همچنین ندای درونی این افراد، به شکل انتقاد کننده و تنبیه خود و ناچیز جلوه دادن کامیابی بروز مینماید (مصباح ، 1381).
هلیز ( ترجمه میرزایی و دیگران ، 1376 ) بیان داشته که عزت نفس در میان کسانیکه در کودکی مورد بدرفتاری و تجاوز قرار گرفتهاند و نیز در میان بیماران روانی، از جمله مبتلایان به افسردگی، اضطراب، الکلیسم و وابستگی به مواد مخدر، بیشتر دیده میشود.
2-2-6-شکل گیری مفهوم خود و عزت نفس به مثابه صفات شخصیتی
دلیل عمده ایجاد مفهوم خود و عزت نفس را باید در رابطه فرد با جامعهاش بخصوص در دوران پر اهمیت کودکی و نوجوانی جستجو کرد. این رابطه را میتوان به چند نوع بیان کرد که عبارتند از :
الف) واکنش دیگران: مهمترین منشا پدیدآمدن مفهوم خود و عزت نفس، رفتار و واکنش دیگران نسبت به فرد، بخصوص کودک است. این نظریه را آیینه خودنما مینامند.
نظریه مذکور معتقد است که برای دیدن خود به واکنشهای دیگران توجه کرده، تصویر خود را در آن واکنشها میبینیم. بسیاری از تحقیقات حاکی از این مطلب است که تصویر و پنداره ٔهر فرد از خود، وابسته به تصویری است که دیگران از او داشتهاند و حتی در حال حاضر هم تصویر و تصور دیگران از یک فرد میتواند ارزیابی و تصویری را که از خود دارد، تغییر دهد.
اگر والدین به کودک بگویند او باهوش و زیرک است و یا اینکه قابل اطمینان نیست و جز اینها، این نوع مفاهیم به تدریج قسمتی از مفهوم خود و احساس ارزش خود در کودکان و نوجوانان میباشند کودکانی که طرد میشوند، بالمال به طرد خود میپردازند و احساس بیارزشی میکنند (بیابانگرد، 1373).
این روند را بسیاری از روانشناسان درونی کردن نام نهادهاند که توسط آن کودک ادراکات، نگرش ها، و واکنشهای دیگران را جزئی از ارزشهای درونی خود میکند (شاملو، 1369).
ب) مقایسه با دیگران: به تدریج که کودک رشد میکند، خود را با دیگران مانند برادر، خواهر، دوستان، همسالان و… مقایسه می کند. این مقایسه یکی از منابع اصلی ایجاد مفهوم خود و عزت نفس در کودکان است. اگر برادر و خواهرهای کودک باهوش و زیرک باشند و او دائماً از آنها عقب بیفتد، کودک خود را کم هوش تصور میکند و یا اگر همسایههای کودک ثروتمند باشند وی خود را فقیر احساس میکند (شاملو، 1369).
ج) همانند سازی با الگوها: کودک با برخی از افراد مهم زندگی خود، همانند سازی کرده، آنها را به عنوان مدل یا الگوی رفتار خود بر میگزیند، آنها را میستاید و میل دارد شبیه آنها شود. والدین، معلمان و مربیان مهمترین این الگوها هستند. شکلگیری خود ایده آل بر اساس درهم آمیختن ویژگیهای این الگوها در ذهن کودک انجام میشود. بخش مهمی از نظام خود، از طریق همانند سازی کودک با والد همجنس خود شکل میگیرد، که در اصل نقش جنسی وی را تعیین میکند (ماسن و همکاران، 1984؛ به نقل از مهشید یاسایی، 1380).
د) نیاز به احساس ارزش و عزت نفس: همراه با زیستن در روابط اجتماعی، نیاز به احساس ارزشمندی به نحو سالم و متعادل آن در انسان به وجود میآید که برای نگهداری سلامت و تعادل روانی و حتی تکامل وجودی بسیار ضروری است. معمولاً اگر بر نیاز خللی وارد شود احساس حقارت و یا خود بزرگ بینی در فرد ایجاد میشود. بدین معنی که شخص یا بسیار خود کمبین و ناراضی از خود و متزلزل میشود و یا بسیار خود بزرگبین، خودمدار و خودنما.
هر دوی این قطبهای احساسی نشان دهنده این واقعیت است که فرد به علت ایجاداختلال در احساس ارزشمندی قادر به درک واقعیات و واکنشهای دیگران نسبت به خود نیست. دلیل اصلی احساس حقارت و خود بزرگ بینی را میتوان در طرد شدن مستمر ومداوم از طرف والدین و دیگران دانست .روانشناسان معتقدند که احساس بیارزشی عمیق (یا فقدان عزت نفس)، ریشه بسیاری از نابهنجاریهای روانی است (شاملو، 1369)
تحقیقات زیادی درباره عزت نفس به عنوان یک صفت شخصیتی شده است که همگی بر ویژگیهای فرزند پروری تاکید میکنند. برای مثال تحقیقات کاپلان و همکاران (1971) روشن ساخته است بزرگسالانی که عزت نفسشان پایین است معمولاٌ تجارب کودکی آنها سرشار از رویدادهای منفی نظیر مرگ پدر، بستری شدن یکی از والدین در بیمارستانهای روانی، طلاق، ازدواج مجدد یکی از والدین، نگرانی در مورد پیشرفت تحصیلی، ترس از تنبیه والدین و تصور نادرست از ویژگی های بدنی است. تحقیقات دیگری مشخص کرده است که بسیاری از رخداد های منفی و ادراکات نادرست میتوانند شخص را متقاعد سازند که او بی ارزشتر از دیگران است (بارون و بیرن[2]، 1991).
همچنین بررسیهای دیگری نشان دادهاند که عزت نفس بالا مبتنی بر احساسات مثبت راجع به خود و ادارکات درست از خود میباشد. سوان و بارون[3] (1966) بر اساس تحقیقا ت خود بیان میکنند که بسیاری از رویدادهای استرس زا نظیر شکست در یک امتحان، از دست دادن شغل و عدم موفقیت در کار، برای کسانی که عزت نفسشان پایین است اثرات منفی بسیاری دارد. با توجه به اینکه اینگونه افراد خودباوری مثبتی ندارند لذا در برابر رویدادهای مثبت زندگی نظیر ازدواج، ترفیع، موفقیت در کار یا تحصیل، دچار ناهماهنگی میشوند و این امر به نوبه خود استرسزا بوده و باعث اغتشاشات روانی در آنها میگردد (سوان و بارون، 1966).
استرومن و هاجینس (1988) در یک مطالعه دقیق بیان داشتهاند، افرادی که عزت نفس پایین دارند معمولاٌ هیجانهای منفی بیشتری گزارش میکنند و بیشتر افسرده میشوند. اما کسانی که از عزت نفس بالایی برخوردارند عملکرد بهتری در تحصیل دارند، جلوههای هیجانی مناسبتری نشان میدهند و رفتار خود را کارآمدتر میدانند.
[1]. Low self – esteem
[2] . Baron & Byrne
[3] . Swann, W. B., Baron