تعریف خودناتوانسازی
در چنددهه پیش برگلاس و جونز و همکارانش نظر دادند که افراد تلاش میکنند تا شرایط رفتارشان را طوری تنظیم کنند که اگر عملکردشان ضعیف باشد، این شرایط پیش از فقدان توانایی و ارزشمندی به عنوان عملکرد ضعیف جلوه نماید. به عبارت دیگر، افراد مجموعهای از راهبردها را به کار میگیرند تا به عنوان قربانیان شرایط و نه ناتوان به آنها نگریسته شود برگلاس و جونز این راهبردها را خود ناتوانسازی نامیدند زیرا استفاده از آن ها ممکن است به تضعیف عملکرد بینجامد.
راهبردهای خودناتوانسازی آن شرایط پیشآیندی هستند که افراد فراهم میسازند به این امید که جانشین عواملی شوند که در آینده ممکن است شایستگی آنان را مورد تردید قرار دهد. آرمانی آن است که افراد این شرایط را در عوامل بیرونی جست وجو کنند نه در عوامل درونی به نظر برگلاس و جونز خودناتوانسازی عبارت است از هر عمل یا زمینه عملی که به فرد امکان میدهد تا شکست را به عوامل بیرونی (بهانه) و موفقّیت را (به منظور کسب افتخار) به عوامل درونی نسبت دهد.
انواع مختلفی از رفتارها و احساسات هستند که به عنوان راهبردها یا عوامل خودناتوانساز شناخته شدهاند از قبیل مصرف دارو (برگلاس و جونز،1978، کلدینز و آرکین، 1982)، مصرف الکل (برگلاس و جونز،1978، تاکر و همکاران،1981، هیگینزو هریس،1988) کمآموزی (برگلاس و جونز،1978)، اضطراب امتحان(هریس و همکاران، 1986، یوسونگ،1988)، اضطراب اجتماعی (اسنایدر و اسمیت،1986،اسنایدر و همکاران،1988)، نشانههای بیماری فیزیکی (اسمیت و همکاران،1983)، فقدان تلاش و تمرین، (ماتسو، 1996، بام گاردنر و لوی،1988) انتخاب هدفهای غیرقابل دسترس (گرینبرگ،1985) فقدان آمادگی (هریس و اسنایدر،1986)، بهانهسازی (استروب،1986)، چاقی(شیل و همکاران،1991)، مسامحه کاری، (وسلی،1994) فقدان خواب، همنشینی زیاد با دوستان و یا درگیری در فعالیتهای بسیار (هیگینز و همکاران،1990) (به نقل از هاشمی، 1380)
برخی از پژوهشگران به گونهای به خودناتوانسازی اشاره کردهاند مبنی بر اینکه افرادی که ترس از شکست دارند، برخی مواقع مجموعهای از حالات فیزیکی و روانی و یا نشانههای مرضی را مطرح میکنند، به نحوی که بتوان شکست را به این نشانهها و نه عدم شایستگی اسناد داد. به عبارتی، آنها از این نشانه های مرضی و حالات روانی به عنوان راهبردهای خودناتوانسازی استفاده میکنند. (اسمیت و همکاران،1983) این نوع راهبردها را، راهبردهای خودناتوانساز خود گزارشی یا خودادعایی گویند( لری و شپرد، 1986).
برخی از پژوهشها نشان دادهاند، دانشآموزانی که اضطراب امتحان داشتند هنگامی که به آنها گفته شد، اضطراب تبیین پایداری برای عملکرد ضعیف در یک آزمون است، سطوح بالاتری از اضطراب را گزارش کردند.( اسمیت و همکاران،1983) همچنین اسمیت و همکاران (1985) گزارش دادند، آزمودنی های مرد، هنگامی که معتقد بودند اضطراب، بهانهی مناسبی برای توجیه عملکرد ضعیف است، اضطراب اجتماعی بالاتری را گزارش دادند.
اما نوع دیگر از عوامل یا راهبردهای ناتوانساز در پیشینه مربوط به این پدیده بیان میدارد که افراد برای تبیین عملکرد بعدی خود، از قبل موانعی را برای عملکرد ایجاد میکنند و انتظار میرود این موانع احتمال عملکرد درست را کاهش دهند، و در این حال بهانهای قابل باور برای شکست ارائه کند. به عنوان مثال جونز و برگلاس (1978) پیشنهاد کردند دانشآموزی که خواب زیاد قبل از امتحان را دلیل بر شکست میداند، بازیگر گلف که هیچ تمرین نمیکند، کمآموز و کسی که به مصرف مواد الکلی میپردازد، ممکن است مواردی از خودناتوانسازی باشند. به این نوع راهبردها، راهبردهای ناتوانسازی رفتاری یا اکتسابی میگویند. (لری و شپرد،1986، رودوالت و فیرفیلد،1991)
مطالعات بعدی یافتههای برگلاس و جونز را تکرار و تائید کرد. این مطالعات نشان دادند، آزمودنیهایی که ترس از شکست دارند، گاهی اوقات از داروهایی استفاده میکنند که عملکرد را مختل میکند. ( کلدینر و آرکین، 1982، گیبونز و گادرت،1984) پژوهشهای دیگر نشان دادند مردم، هنگامی که اطمینانی به موفقّیت ندارند، تلاش کمتری انجام میدهند. ( فرانکل و اسنایدر، 1978، شیرو رام کین، 1989، به نقل از هاشمی، 1380)
پژوهشهای انجامشده بر روی خودناتوانسازی از سال 1978 تا 2007 نشان دادند که خودناتوانسازی با سازههای روانشناختی مختلفی همبستگی دارد. خودآگاهی اجتماعی، اضطراب اجتماعی و عزتنفس (رودوالت و همکاران، 1991، استورب، 1986)، ترس از شکست روبهرویی با تهدید قدر و منزلت (رودوالت و هیل،1995)، ترس از نادان جلوهکردن (اردن و میدگلی،1998)، پایگاه اجتماعی-اقتصادی و جنس( هیرت و همکاران، 2000)، افسردگی، کمرویی، وظیفهشناسی(راین و همکاران)، عزت نفس، کمال گرایی (وانت و کلینتمن، 2006)، عذرتراشی (هیگینز، اسنایدر و برگلاس،1990)، فرزندپروری (وانت و کلینتمن، 2002، گریون و همکاران، 2004 همگی به نقل از حیدری و همکاران، 1388) از جمله متغیرهای مربوط به خودناتوانسازی هستند.
راهبردهای معین خودناتوانسازی شامل: عدم تلاش، کمبود تمرین، تعویق، شرایط ضعیفکننده عملکرد، مصرف مشروبات الکلی میباشند، تامپسون و همکاران (1995، به نقل از لئون و ماتریس، 2010) دریافتند که، هنگامی که عملکرد ضعیف به کیفیات مخففه خارجی نسبت داده شده، دانشآموزان سعی در حفاظت از خودارزشی خویشتن را دارند. اثبات گردیده است، دانشآموزانی که درباره توانایی رقابتی خود در محیط کلاس درس نامطمئن بوده، در اغلب مواقع راهبردهای خودناتوانسازی، همانند: اجتناب از درخواست کمک، مقاومت در برابر راهبردهای جدید برای فعالیتهای تحصیلی، و دست کشیدن از تلاشهای مؤثر، را به منظور مخفی نگهداشتن ضعف توانایی خود در پیشگرفته، بنابراین در نتیجه این عمل از خودارزشی خود محافظت میکنند. از این رو، اگر فردی برای دستیابی به موفقّیت در مسائل تحصیلی به سختی تلاشکرده و با شکست مواجهگشته، این امر بیانگر ضعف عملکرد وی میباشد. به طورمشابه، دانشآموزانی که از راهبردهای خودناتوانسازی تحصیلی پیروی کرده، علاوه بر دستیابی به نتایج ناامیدکننده در نتیجه به کارگیری روشهای مطالعه بیحاصل، علائمی همچون تأثیر یا تمرکز بر خود منفی، سازگاری ضعیف، و کاهش عزتنفس را نیز دارا میباشد. مطالعات مشابه نیز، توسط بررسی نظریه هدف در محیط کلاس درس مورد نظر، به نتایجی قیاسپذیر دست پیدا کردهاند. این مطالعات، درباره اهداف انگیزش دانشآموزان را در محیط یادگیری کلاس درس تحقیقکرده و به این نتیجه رسیدند که اهداف مربوط به اجتناب از ارائه عملکرد دربردارنده موفقّیت، دارای رابطه مستقیم با خودناتوانسازی هستند.
راهبردهای خودناتوانی، از جمله دستکشیدن از تلاشهای مؤثر، خودداری از درخواست کمک، تعویقانداختن کارها و مشارکت در بسیاری از فعالیتها، به منظور انتساب شکست به عوامل خارجی، مخفی نگهداشتن ضعف توانایی، و اجتناب از ادراک ناشایستگی مورد استفاده قرار میگیرند. نایس (1991) به منظور اثبات خودافزایی و حفاظت از خود به عنوان دو دلیل رویآوردن به خودناتوانسازی، 4 تحقیق را به انجام رسانده است. وی دریافت، افراد دارای عزتنفس پایین برای حفاظت از خود، در مقابل استنباطهایی از شکست که عزتنفس آنها را متأثر ساخته، راهبردهای خودناتوانسازی را مارتین و همکاران (2001) راهبردهای خودناتوانسازی و بدبینی تدافعی حفاظت از خود را بررسی کردهاند. بدبینی تدافعی هنگامی رخ میدهد که، فرد علاوه بر پایینآوردن غیرمنطقی انتظارات، پیش از ارزیابی عملکردهایش به تفکر درباره پیآمدهای ممکن میپردازد. آنها از دانشجویان دانشگاه برای پرکردن پرسشنامههایی به جهت سنجش عملکرد تحصیلی آنها و کمک به اساتید در ارتقاء روشهای یادگیری و انگیزشی استفاده کردند. عملکرد دانشجویان مبتنی بر: خودناتوانسازی، سطح ثبات عزتنفس، کنترل نامطمئن برای اجتناب از شکستخوردن و دیگر معیارهایی که از نظر خود آنها دارای اهمّیت بوده، ارزیابی شده است، مارتین و همکاران(2001) دریافتند که (a) خودناتوانسازی توسط دلایل انگیزشی و احساسی قابل پیشبینی بوده، (b) به منظور حفاظت از خود، عوامل خارجی را مسئول عدم موفقّیت معرفی کرده، (c) کنترل شخصی نامطمئن قادر به پیشبینی تدافعی میباشد. این تحقیق، به دلیل استفاده از جمعیت دانشجویی که معرف عموم مردم نبوده، محدود درنظر گرفته میشود. واضح است، از آنجایی که خودناتوانسازی به عنوان سازوارهای برای حفاظت از خود ارزشی به کاررفته، به همین خاطر میان خودارزشی و خودناتوانسازی پیوندی وجود دارد. ( لئون و ماتیوس، 2010
[1]-Bereglas & Jones
[2]-Koldinz&Arkin
[3]-Taker
[4]-Underachievement
[5]-Test anxiety
[6]-Social anxiety
[7]-Matsu
[8]-Gardner & Lovy
[9]-Behavioral handicaps
[10]-Acquired handicaps