در مواردی از بررسی عامیانه و عقل سلیم[1] چنین برمیآید از آن بهعنوان یک مانع، مشکل، یا موضوع پیچیده یاد میشود. درحالیکه مسئله بهمنزله چالشی است که فرد، بهطور فعال، بدان میپردازد و راهحل جدیدی را پیدا میکند. تکرار کنیم که مسئله عبارت از هدفی که فرد میخواهد به آن برسد، در حال حاضر نمیداند که چگونه به آن برسد. ملاحظه میشود که روش حل مسئله حالت کلیتر از روش پژوهشی است. روشهای پژوهشی ممکن است دربرگیرنده بسیاری از روشهای تدریس چون پرسش و پاسخ، مباحثه، روش استقرایی و مکاشفهای باشد. (فتحی آذر، 1382: 307 تا 311)
همهی ما با مسائل مختلفی مواجه هستیم. نوع مسائلی که بهطور روزمره با آنها سروکار داریم از این قبیل هستند، پیدا کردن راهی برای پرداختن صورتحسابها، فراموش کردن نام فردی که در حال معرفی او به دوستتان هستید، تعیین وقت برای خرید آنچه احتیاج داریم، متوجه پنچری یکی از چرخهای ماشین شدن و بررسی طریقهی عوض کردن آن. ما همه میدانیم که مشکلاتی داریم و موقعیت مشکل موقعیتی است پیچیده، اما واقعیت این است که آنچه برای یک نفر مشکل محسوب میشود شاید برای فرد دیگری مشکل نباشد. تفکر امری اساسی در حل مسئله محسوب میشود. درواقع حل مسئلهیک نوع تفکر کاربردی است و میتوان آن را با دو نوع دیگر تفکریعنی تفکر خلاق (واگرا) و تفکر انتقادی (تحلیلی) مقایسه کرد. این سه نوع تفکر رابطهی درونی نزدیکی با یکدیگر دارند. تفکر خلاق و تفکر انتقادی در اصل صورتهای مختلف تفکر پژوهشی هستند که ممکن است به دو صورت ((پژوهش برای پژوهش))، یا ((پژوهش بهمنظور کاربرد در حل مسئله)) انجام شوند. (فیشر،1385: 171)
2-1-3- اهمیت حل مسئله[2]
بسیاری از مردم حل مسئله را یک نوع راهحل خارجی[3] میدانند؛ یعنی مسئلهای رخ خواهد داد و شما سراغ مسئله میروید و شیوهای برای حل آن مییابید و در این صورت مشکل حل خواهد شد. درصورتیکه چنین چیزی واقعیت ندارد.
بسیاری از مدیران حل مسئله را همانند کار آتشنشانی میدانند و البته به این دلیل هم موردانتقاد قرار میگیرند زیرا این موضوع بدان معناست که آنها نتوانستهاند علت واقعی مسئله را مشخص نمایند. ناتوانی در حلمسئله سالهاست که بهعنوان علت عدمپیشرفت کارکنان تلقی میشود.
انسان همواره خود را اشرف مخلوقات و بهتر از سایر موجودات میداند. نویسندگان داستانهای علمی، تخیلی، همواره با ذکر این نکته که موجودات سایر کُرات بهتر از ما هستند، موجب ترس ما میگردند. مسلماً یک حلزون نمیتواند از بانکهای اطلاعاتی استفاده کند، یا یک مدار الکترونیکی را طراحی کند. اینها برخی از مهارتهای حل مسئله در انسان میباشند، اما اگر در زمینه یافتن غذا در یک مسیر پیچ در پیچ و سه بعدی، این موجودات را بررسی کنید با کمال تعجب متوجه خواهید شد که قدرت هدایت و عملکرد حلزون، همانند انسان است. میتوان بسیاری از مسائل را به طبقات ساده، تقسیم کرد. توانایی ما انسانها استثنایی نیست، ما نیز همانند حیوانات از یک فنآوری یکسان مغز و منبع یکسان اطلاعات حواس استفاده میکنیم. ما میتوانیم با درک برخی شیوههای حل مسائل توسط حیوانات، راههایی را برای بهبود عملکرد خودمان بیابیم.
بخش اعظم حلمسئله دربرگیرنده درک موقعیتهای خاص در شرایطی خاص میباشد. اغلب، توانایی پرداختن به یک مسئله و حل آن، نیازمند تغییر درروش تفکر و نگریستن به آن مسئله از زاویه شرایطی متفاوت میباشد. حل مسئله صرفاً یک خصیصه انسانی نیست. عده بسیاری بر این عقیدهاند که پستانداران لزوماً دارای چنین خصیصهای میباشند. اگرچه توانایی حیوانات در پرداختن به مسائل تفاوتهای عمدهای با انسانها دارد اما این امر بدان معنا نیست که میتواند از توانایی حل مسئله بهعنوان ابزاری برای سنجش میزان هوش استفاده کرد.
استراتژی موردنظر آن است که حل مسائل باید همواره به دنبال یافتن سادهترین راهحلها باشد و کمترین واکنشهای پیچیده را در پی داشته باشد. اگر متوجه میشویم که افراد به علامتی واکنش نشان نمیدهند نباید فرض کنیم که رفتار آنها خصمانه است، بلکه ممکن است آنها چنین علامتی را دریافت نکرده باشند. نمونههای بسیاری وجود دارد که راهحل پیچیدهای پیشنهادشده، درحالیکه راهحلهای بهمراتب آسانتری هم وجود داشته داشتهاند. (گراهام،1378 :3و 55 تا 57)
[1]-common sense
[2]– Problem solving
[3]-Carpet bag
لینک جزییات بیشتر و دانلود این پایان نامه: