انکار:
حقیقت موجود، به روشنی بیانگر وضعیت نابسامان در تعادل روانی است. کششی قدرتمند از سوی نهاد، سازمان”من” را وادار به پاسخگویی کرده است. نهاد با تمام قدرتش به دنبال مطالبه غریزه است و این کاملاً حقیقت دارد. از سوی دیگر هنجارهای حاکم بر محیط خارج به روشنی اعلام میکنند، امکان برآوردهسازی نیاز غریزه وجود ندارد و درصورتیکه “من” برای کامیابی نهاد و برآورده کردن مطالبات غریزه اقدامی بکند به شدت گرفتار مقابله با محدودیتهای محیط خواهد شد. سرانجام فرامن نیز غضبناک و سلطهجو، من را بـرحذر میدارد که مبـادا به کشش پلید نهاد تنسپاری که محکوم به عقوبت گناه خواهی شد. اینجا من بیچاره درمانده شده است، نه توان مواجهه با حقیقت نیرومند کشش غریزه را دارد، نه امکان نادیدهانگاری حقیقت محدودیتهای محیط را. و نه میتواند به حقیقت تازیانه وجدان بیاعتنا باشد. این تعارضهای حل نشده، اضطرابهای دردناک را بـه “من” تحمیل میکنند و “من” بـرای فرار از این اضطراب مکانیزمهای دفاعی خویش را به یاری میطلبد (تقدسی، 1392).
یکی از مکانیزمهای بسیار ساده و ابتدایی، مکانیزم انکار[1]است. کافی است”من” بتواند یکی از این حقیقتها را انکارکند. آنگاه نبرد مختومه خواهد شد. آن زمان که”من” بتواند متقاعد شود، اصلاً این موضوع حقیقت ندارد، مکانیزم دفاعی موفق میگردد اضطراب را از فرد دور کند و تعادل را به وی بازگرداند. اینکه کدام حقیقت انکارشود، تفاوت زیادی درکیفیت عملکرد مکانیزم انکار ندارد. هدف از فعالسازی این مکانیزم تنها حذف یکی از طرفین دعوا، آن هم با نادیده انگاشتن حقیقت موجود درسطح آگاهی است. همانند سایر مکانیزمهای دفاعی، فرایند انکار نیز چیزی جز فریب و تحریف و جعل حقیقت نیست. با انکار هرحقیقتی، تضاد به ظاهر و در سطح آگاهی به تفاهم خواهد رسید. شاید حقیقت تمایل غریزی نهاد انکار شود، که نه چنین کشش و تمایلی در من واقعاً وجود ندارد و موهومی است. شاید حقیقت نظام موجود در محیط انکارشود، که نه چنین محدودیتهایی واقعی نبوده و جعلی هستند و شاید هم حقیقت ندای وجدان خاموش شود که داری دروغ میگویی. مـردی که بنا به دلایل متعدد گرفتار تمایلی پلید بـرای خیانت بـه خانوادهاش شده، از سویی هنجارهای حاکم بر محیط او را از ارتکاب به برآوردهسازی نیاز غریزه باز میدارد و از سوی دیگر ملامت وجدان با تهدید گناه وی را به سرکوبی غریزه فرا میخواند. “من” مرد گرفتار اضطراب ناشی از این تناقض درونی است. مکانیزم دفاعی انکار، چگونه برای رفع فریبکارانه این اضطراب به کمکش میشتابد؟ شاید او بخواهد حقیقت تمایل درونی خویش را انکار کند، بدون توجه به آنکه چه دلایل و بسترهایی این تمایل ناپسند را در او برانگیخته است. برای مکانیزم انکار این موضوع اهمیتی ندارد، زیرا هدف مکانیزم دفاعی تنها دفع اضطراب و رسیدن به آرامش در سطح آگاهی است. مکانیزم انکار با نادیده گرفتن این حقیقت و جعل و تحریف موفق میگردد وظیفهاش را انجام دهد. شاید هم بخواهد هنجارهای حاکم برمحیط را انکارکرده و نادیده بگیرد. انگار اصلاً درجامعه چنین منعی وجود ندارد و اگر هم هست بیپایه و اساس بوده و ارزش رعایت را ندارد. و یا ندای وجدان خویش را با غفلت و فریبکاری نادیده بگیرد. به هرحال مکانیزمهای دفاعی تنها یک هدف دارند؟ رهایی از اضطراب، مهم نیست با چه نوع انکاری سازمان”من” از اثر اضطراب خلاص میگردد (موللی، 1392).
7-4-3-2. همانند سازی
همانندسازی[2]، تلفیقی پیچیده و نیرومند از درونفکنیها و برونفکنیهای است که سازمان”من” به منظور تحریف حقیقتی غیرقابل تحمل انجام میدهد. فرد هنگام رویارویی با فرد دیگر یا موقعیتی خاص که شرایط نامتعادل و اضطرابآوری را به وی تحمیل می کند، کاملاً اتوماتیک و ناخودآگاه با خصوصیات طرفی که از جانب او احساس آسیبپذیری می کند، همانندسازی می کند. بهعبارتی برای رهایی از صدمات اجتماع و شرایط ناهنجار و اضطرابآور، خود را در قالب شخصیت و یا شرایطی متقابلی قرار میدهد که قصد حمله به آرامش و تعادل او را دارد. این تغییر قالب ناخودآگاه باعث میشود، فرد از مفعول به فاعل بصورت مجازی تغییر نقش داده و بجای مدافع خویش را در نقش مهاجم بییند و دراین قالب مجازی جدید از اضطراب و خطر رهایی یابد. شاگردی که مؤاخذه و تنبیه معلم آرامش و تعادل او را مختل می کند، ناخودآگاه پرخاشگر و تهاجمی میشود تا از نقش اضطرابآفرین و مخاطرهآمیز مدافع خارج شده و در نقش مهاجم از تعادل خویش محافظت نماید. و یا شریک تجاری که خود را درمعرض خطر و اضطراب کلاهبرداری میبیند، خود، نقش کلاهبردار را بصورت مجازی، بازی میکند تا از آسیب و اضطراب رها گردد. و یا همسری که از برخوردهای تهاجمی شوهرش دچار اضطراب و نگرانی میشود، در شرایط برخورد، ناخودآگاه ترجیح میدهد خود پرخاشگر شود تا از آسیب و اضطراب ایمن باشد. لازم به ذکر است مکانیزم همانندسازی یکی از فرایندهای طبیعی و مؤثر سازمان”من” محسوب میگردد که نقش تعیینکنندهای در تکامل و پیشرفت سازمان”من” داشته و از عوامل مهم شکلگیری”فرامن” به حساب میآید. فرد درطول زندگی برای نیرومند ساختن”من” بارها و بارها خود را با افراد قدرتمندی که خویش را مقهور قدرت آن ها میبیند همانندسازی کرده و همین همانندسازیها سبب تقویت و پیشرفت سازمان”من” شده و فرامن را سازماندهی می کند. مکانیزم همانندسازی را بعنوان یکی از فاکتورهای بلوغ”من” در بازیهای کودکان میتوان به روشنی مشاهده کرد. کودکان در بازیهای خویش عمدتاً در قالب اشخاص بزرگتر همانندسازی میکنند که این فرایند بسان یکی از عوامل مهم انتقال سازماندهی برتر و بالغتر شخصیت در کودک بحساب میآید (تقدسی، 1392).
[1]–Denial
[2] Identification
لینک جزییات بیشتر و دانلود این پایان نامه: