انواع سرمایه سازمانی
امروزه در جهانی پر از شتاب و تغییر زندگی میکنیم، توان بالای ارتباطات و تکنولوژی نیز با این امر دامن زده و از طرفی دوره زمانی انحصار منابع و سرمایههای مالی و مادی سنتی را نیز کوتاهتر کرده چرا که امکان تقلید و الگو برداری از آن را نسبت به گذشته بسیار ساده و کم هزینهتر کرده است. امروزه مدیران متوجه این مطلب شدهاند که حتی به شرط وجود بهترین منابع و امکانات نبود نیروی انسانی با استعداد که بتواند حداکثر بهرهوری را از منابع سنتی به عمل آورد نمیتواند تضمینی برای بهبود عملکرد و توسعه باشد بنابراین، مهمترین و با ارزش ترین داراییهای هر سازمانی داراییهای نامشهود آن سازمان – توانمندیهای نیروی انسانی- است که اغلب به روشهای حسابداری معمول قابل اندازهگیری و مشاهده نیستند و به عنوان سرمایه نامشهود نقش یک مزیت رقابی را برای سازمان ایفا میکنند تاکنون دو نوع سرمایه مهم یعنی سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی مورد توجه مدیران و محققان سازمانی بوده است. تئوری سرمایه انسانی در ابتدا جهت برآورد میزان درآمد افراد بر حسب سرمایهگذاری که روی خود صورت دادهاند مطرح شد (بکر ، 1964). سرمایه انسانی اغلب به عنوان سرمایه فکری تلقی میگردد و به نوعی شامل مهارت ها، تواناییها و دانش و تجاربی است که یک شخص با خود به سازمانی میآورد (انویک، 2005). مطابق نظر بکر (1964) سرمایه انسانی را به عنوان مهارتها و دانشی که افراد از طریق سرمایهگذاری بر روی تحصیلات، آموزش ضمن خدمت و سایر روشهای کسب مهارت کسب میکنند تعریف میکنیم. با توجه به این تعریف سازمانهای موفق سازمانهایی هستند که در جذب، به کارگیری، توسعه و نگهداری بهترین کارکنان موفق باشند و از این رو یک دارایی انسانی قوی شکل دهند (تور و آفورای ، 2010) سرمایه اجتماعی به ارزش داراییهای واقعی یا بلقوهای که فرد، در سازمان بر حسب اینکه چه کسانی را میشناسد، با چه شبکههای اجتماعی در ارتباط است و چه اعتباری در سازمان دارد، به دست میآورد اشاره دارد. اعتماد بین اعضای شبکه اجتماعی مفهوم اصلی سرمایه اجتماعی و عنصری ضروری برای نوآوری و رشد اقتصادی است (لورنز ، 1992). الوانی (1383) سرمایه اجتماعی را مجموعهای از هنجارهای موجود در سیستمهای اجتماعی که موجب ارتقای سطح همکاری اعضای آن جامعه گردیده و همچنین سبب پایین آمدن سطح هزینههای تبادلات و ارتباطات میگردد تعریف میکند. از نظر بوردیو، سرمایه اجتماعی به عنوان شبکهای از روابط ودیعهای طبیعی یا اجتماعی نیست، بلکه در طول زمان برای کسب آن باید تلاش کرد. به تعبیر او سرمایه اجتماعی محصول نوعی سرمایهگذاری فردی یا جمعی، آگاهانه یا ناآگاهانه است که به دنبال تثبیت یا باز تولید آنگونه روابط اجتماعی است که مستقیماً در کوتاه مدت یا بلند مدت قابل استفاده هستند (شارعپور، 1384). به اعتقاد لنا و برن (1999) سرمایه اجتماعی سازمانی، یک دارایی محسوب میشود که هم برای سازمان (از طریق خلق ارزش برای سهامداران) و هم برای اعضای سازمان (از طریق ارتقای مهارتهای کارکنان) مفید و سودمند است. اسنل (2002) استدلال کرد که در مدیریت منابع انسانی سرمایههای انسانی و سرمایه اجتماعی به یک اندازه باید مورد توجه قرار گیرند چرا که درحالی که مدیریت سرمایههای انسانی برای ایجاد اثر بخشی مهم هستند؛ مدیریت سرمایه اجتماعی کلیدی برای تولید محصول نهایی است (تور و آفورای، 2010). اما لوتانز و همکاران شکل دیگری از سرمایه را به عنوان سرمایه روان شناختی مطرح کردند، و ادعا میکنند که این سرمایه ضمن این که قابلیتها و توان مندیهای سرمایه اجتماعی و انسانی را در بر میگیرد میتواند حتی از آنها فراتر بوده و به عنوان مزیت رقابتی برای سازمانهای امروزی مورد بهره برداری قرار گیرد (لوتانز،یوسف و آووی ، 2007؛ لوتانز و یوسف ، 2004؛ لوتانز، لوتانز و لوتانز، 2004؛ انویک، 2005 لوتانز با ترکیب دو عامل حالتهای روانشناختی مثبتگرا و سازمانهای مثبتگرا رویکرد جدیدی به نام رفتارسازمانی مثبتگرا را در مدیریت منابع انسانی مطرح ساخت. رفتار سازمانی مثبتگرا به مطالعه و کاربرد مثبتگرایانه قوتها و ظرفیتهای روانشناختی منابع انسانی اشاره دارد (لوتانز، 2002 و لوتانز و همکاران، 2007 و لوتانز، 2011) متغیرهای سرمایه روان شناختی باید واجد برخی ملاکهای خاص رفتار سازمانی مثبتگرا باشند که این ملاکها عبارتند از: 1-مبتنی بر تحقیق و پژوهش باشد؛2- قابلیت اندازهگیری معتبر را داشته باشد؛ 3- امکان توسعه و بهبود آن وجود داشته باشد و 4- دارای تاثیر مثبت بر عملکرد شغلی کارکنان باشد5- مثبت بوده و در زمینه رفتار سازمانی نسبتاً منحصر به فرد باشند (لوتانز و همکاران، 2007، ترجمه جمشیدیان و فروهر و لوتانز، 2010). مطابق این ملاک ظرفیتهای رفتارسازمانی مثبتگرا عبارتند از امیداواری ، خوش بینی ، انعطاف پذیری و خودکارآمدی (لوتانز، 2002؛ لوتانز و همکاران، 2007 و لوتانز، 2010). زمانی که این سازههای مثبت روانشناختی با یدیگر ترکیب میشوند تشکیل یک سازه روانشناسی سطح بالا را میدهند که لوتانز و همکاران از آن به عنوان سرمایه روانشناختی یاد می کنند (لوتانز و همکاران، 2007 و لوتانز، 2010).
لوتانز و همکاران(2007) بیان میدارند که مدیریت کارآمد سازمانهای امروزی مستلزم تغییر جهت به سمت پارادیام جدیدی است که سرامدی و حفظ مزیت رقابتی دیگر به وسیله منابع سنتی (فیزیکی، مالی یا تکنولوژیکی) یافت نمیشود. این سه ادعا میکنند آنچه که کنند آنچه که تحت عنوان سرمایه روان شناختی یاد میشود میتواند به عنوان مزیت رقابتی از طریق سرمایهگذاری بر روی افراد مطرح شود (ترجمه جمشیدیان و فروهر، 1390). در این مقاله ضمن مقایسه سرمایه روان شناختی با سرمایه اجتماعی و انسانی به عنوان مزیت رقابتی، اثرات و کاربردهای آن در محیط کار و در نهایت روش محاسبه بازگشت سرمایه حاصل از سرمایهگذاری بر روی این نوع سرمایه و روشهای عملی که مدیران و متخصصان منابع انسانی و رفتار سازمانی میتوانند جهت توسعه و رشد سرمایه روان شناختی کارکنان و سازمان خود مورد استفاده قرار دهند مورد بررسی قرار میگیرد