تجدید نظر در واکنش خود به خودی نمود و این امر احتمال انطباق مجدد اجتماعی را خیلی ضعیف میگرداند(گسن،1388، ص176).
دسته دوم. تحمل کنندگان احساس بیعدالتی است که، در آخرین مرحله ظرفیت سازگاری به بزهکاری رو میآورند: «اغلب بزهکاران اعمال خود را فقط بالاترین درجهای اتفاقی واکنشها در برابر تحمل بیعدالتی میشناسند. همین که به [آخرین] لحظات خطرناکی هستی خود رسیدند، به جای اینکه واکنش منطبق با خویشتنداری یا رهایی از تعهد در برابر رنجهای متحمل شده را، مانند: اشخاص بهنجار ارائه دهند، خود را تسلیم وضع جرم زا میکنند(همان، ص 176).
به نظر میرسد، دستهای اول از اینکه، جزئی بزهکاران به عادت به حساب میآیند، و دچار بیاهمیتی نسبت به ارزشهای عاطفی میشوند، با توجه به دستهای دومیکه، از ظرفیت بازسازگاری بیشتری برخور دارند، حالتخطرناکی بالایی دارند. بنابراین هردو دستهای فوق در فرایند فردیکردن کیفری برنامه تدابیری معین ضرورت دارند. اگرچه مطابق پیشنهادات مکتبتحققی و دفاع اجتماعی، دسته اول باید مجبور به طرد از محیط گردیده و دستهای دوم تحت برنامههای درمانی اصلاحی قرار بگیرد.
ب) تحریف در نحوه ای وابستگی به محیط
این مسئله، همانطوری که بررسی شده است، بدو صورت متفاوت ظاهر میشوند: نخست، بصورت تعهدزدایی، در چنین حالتی «بخشی از روابط عاطفی با محیط تخفیف مییابد و شخص از مراقبت نفس خویش و توجه به سرنوشت خود دست میشوید…در این هنگام است که واکنشهای جنایی بروز میکند(در تعداد کثیری از جنایات عشقی دیده شده)»(گسن، 1388، ص177). همانطوری که یکی از نتایج تعهد زدایی جنایات علیه دیگران است، صورت دیگر این تحریف وابستگی، به سمت خود او بر میگردد، یعنی نتیجه این میشود که، او دست به خود کشی بزند. همچنانکه «از بررسی خود کشی و جنایات بر حسب تفسیر دادههای بالینی [بدست میآید]…خودکشی، قتل تغیر سمت یافته است»(همان).
دوم، صورت دیگری این نوع تحریف وابستگی به محیط، در جهت مخالف تعهد زدایی قرار دارد، این واکنش دارای…« دو صفت مشخص است: سریع و خود آگاه. در جلوگیری عاطفی، به عکس، شاهد جلوگیری از سوائق عاطفی بدون مشارکت شخص هستیم، زیرا در چنین وضعی آدمی از آنچه در او میگذرد به ندرت آگاهی دارد. علاوه براین حالتی است که طی سالهای مدید استقرار مییابد»(همان). مصادیق صورت دوم، در قتل یک خویشاوند، آشنایی پارانوئیاک، شرابخواری همیشگی، عضو مستبد خانواده یا فقط خود بینی جلوهگر میشود. بنابراین در نحوهای وابستگی فرد نسبت به محیط اگر بصورت درست وابستگی ایجاد نشود، آسیب های زیادی به فرد و جامعه وارد میشود. با این حال، برنامههای فردیکردن برای مجازات مجرمان ایجاب میکند تا، علاوه بر تشخیص و فردیکردن اینگونه مجرمان در فرایند قضایی، در مرحله اجرایی، بگونه سازمان داده شود که، نحوه ای وابستگی فرد با محیط بگونهای شایسته تنظیم شود. طوری که حس درست تعلق فرد به محیط بگونهای سازمان یابد که حد اقل آسیب زا نبوده باشد.
انگیزش جرایم(نظریه میرای لوپز)
در نظریات فوق(کین برگ، پیناتل و دوگرف)، بیشتر، تاکید بر غیر ذاتی بودن بزهکاری گردیده است. یعنی مطابق این نظریهها عوامل زیستی، روانی، اجتماعی و محیطی در بزهکار شدن فرد، سهم بسزایی داشت. ولی نظریهای میرای لوپز، از این جهت در برابر نظریههای مطرح شده قرار دارد. این نظریه پرداز، برخلاف دیگران(آنانی که تذکر دادیم)، اصل را بر گرایش بزهکارانهای فرد گذاشته است. یعنی اول فرد تمایل بزهکارانه دارد ولی شرایط اجتماعی و فرهنگی و مخصوصاً تربیتی فرد را از ارتکاب جرم جلوگیری میکند. بنابراین طبق نظریه لوپز«فرد از ولادت خود دارای گرایشهای مجرمانه است، زیرا میکوشد تا نیازهای حیاتی خود را ارضاکند بدون اینکه نگران زیانی باشد که ممکن است متوجه محیطی شود که، او را در برگرفته است»(گسن، 1388، ص174).
تمایل بزهکاری در همه انسانها وجود دارد. به عبارت دیگر همهای انسانها با گرایش بزهکارانه متولد میشوند، اما چرا همه بزهکار نیستند…؟ در پاسخ این پرسش، آقای میرای لوپز میگوید: اینکه همه مرتکب جرم نمیشود «برای این است که، تحت تاثیر عمل قهری تربیت شده اند. [این امر بستگی شدید به] محیطی که یادگیری در آن تحقق مییابد، ظرفیت قوهای تمیز شخص، نیرو یا شدّت غرایز و فن خاص تعلیم و تربیت که بکار رفته است»(همان). اگرچه تربیت در بهنجار بودن فرد بسیار مؤثر است ولی به نظر میرسد، اصل به تمایل رفتارهای بهنجار از سوی افراد بوده باشد.
این شرایط جامعه و نقیصههای زیستی اند که، بنیادهای بزهکارانه را در شخصیت فرد ایجاد میکند و از اثر مولفههای بزهکارانه، فرد بسوی ارتکاب جرم کشانیده میشود. به هر حال تا اینجا در مورد شخصیت بزهکار، عوامل تاثیرگذار بر بزهکاری، مؤلفههای اساسی شخصیت اعم از مساعد با بزهکاری ومخالف آن، برخی از ویژگیهای هستهای مرکزی شخصیت، شیوههای ابتدایی واکنش روانی و انگیزهای جرایم کمابیش بررسی گردید. مطالعات در این زمینهها، از یکسو ما را در شناخت شخصیت بزهکارانه و دریافت راه حلهای مناسب یاری خواهد رساند؛ از سوی دیگر در چگونگی تشکیل پرونده شخصیت که اساس فردیکردن محاکمه و مجازات مجرمان را در دو مرحلهای دادرسی و اجرایی، شکل میدهد، به ما کمکهای بزرگی خواهد نمود.

برای دانلود متن کامل پایان نامه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه ، پروپوزال ،سمینار مقطع کارشناسی ، ارشد و دکتری در موضوعات مختلف با فرمت ورد می توانید به سایت 40y.ir مراجعه نمایید
رشته حقوق همه گرایش ها : عمومی ، جزا و جرم شناسی ، بین الملل،خصوصی…
در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند
2-1-2. گفتار دوم: حالتخطرناکی و پرونده شخصیت
چنانکه در گذشته مطرحشد، حالتخطرناکی، در تفکر اثباتی ملاک واکنش علیه پدیدهای بزهکارانه به حساب میآمد. جنبش دفاع اجتماعی نیز با آنکه بحث مسؤلیت اجتماعی را در این زمینه مطرح نمودند، اما حالتخطرناکی پایهای مهمی برنامهها و پیشنهادات این جنبش را میسازد. شناخت حالتخطرناکی مستلزم درک همه مواردی است که در فصل اول راجع به شخصیت بزهکارانه مطرح کردیم. بنابراین حالتخطرناکی از طریق تشکیل پرونده شخصیت بزهکاران بهتر شناسایی میگردد و در نتیجه به فردیکردن مجرمان میرسیم. در این فصل روی دو نکته بحث میکنیم: نخست، حالتخطرناکی و درجههای متفاوت آن؛ دوم، تشکیل پرونده شخصیت، جوانب و اهداف آن. هردو مورد(حالتخطرناکی و پروندهشخصیت)، در امر فردیکردن مجازات مجرمان اهمیت شایانی دارند.
2-1-2-1. حالتخطرناکی و مراتب آن
علی رغم دسته بندیها و تقسیم بندیهای که در مورد درجه بندی حالتخطرناکی صورت گرفته است، به نظر میرسد معمولترین و مشهورترین دستهبندی، حالتخطرناکی را به سه دسته ای، وخیمترین حالتخطرناکی، حالتخطرناکی باالنسبه و حالتخطرناکی ضعیف تقسیم کرده اند.
الف) حالتخطرناکی فوق العاده (وخیم ترین نوع حالتخطرناکی)
طوریکه جرمشناسان نیز تاکید نموده اند، این دسته از کسانیکه دارای حالتخطرناکی فوق العاده(دارای ظرفیت جنایی بالا و قابلیت انطباق عالی)، هستند، به نظر میرسد هوش بسیار بالایی دارند، زیرا با اصول، ضوابط و هنجارهای جامعه درجهای بالایی از توافق را نشان میدهند اما در عین حال دست به اعمال بزهکارانه میزنند. بنابراین« اینگونه شخصیتها میدانند چگونه مرتکب اعمال جنایی گردند بدون اینکه گرفتار پنجه عدالت شوند…مراد ساترلند استاد مشهور جرم شناسی امریکایی از جنایت کاران یقهسفید، همین افراد بسیارخطرناک جامعه میباشند» (کی نیا، 1382،ص 21). همین استعدادهای بالای این جنایتکاران به آنها کمک میکند تا جرایمی را مرتکب شوند که، چندان ملموس نبوده باشند و یا جرایم را در یک سطح بالای زرنگی و چالاکی مرتکب گردند تا کسی متوجه آن نشود. بنابراین وخامت اینگونه بزهکاران هم شاید بیشتر به همین علت هوش بالا و مهارتهای فوق العاده آنها در ارتکاب جرم قلمداد شده باشد.
ب) حالت متوسط (بالنسبه)خطرناکی
به نظر میآید، این گروه به علت پایین بودن درجه هوش شان، نتوانند، اعمال بزهکارانهای شان را در حدی مخفی کنندکه، قابل کشف نبوده باشد. بر خلاف بزهکارانی که در بالا تذکر دادیم(وخیمترین حالتخطرناک). شاید همین نکته(پایین بودن سطح مخفیکاری اعمال جنایی)، باعث میشود تا این گروه در صف وخیمترین بزهکاران قرار نگیرد. در حالیکه پژوهشهای انجام یافته نشان میدهد، کسانی که حاوی حالتخطرناکی نسبتاً پایین اند، ظرفیت جنایی در حد وخیمترین حالتخطرناکی را دارا هستند. پس به این خاطرکه، اینها از توانایی، مهارت و هوش بالا در حد دستهای اول برخوردار نیستند، «ظرفیت جنایی خیلی بالا دارند [اما] قابلیت انطباق شان با محیط بسیار ضعیف است»(کی نیا، 1382، ص 21). همین نا سازگاری این ها در برابر هنجارها و قوانین، خطرناکی آنها را زودترآشکار میکند و طبیعی است که مورد مراقبت و تعقیب پولیس و نهادهای عدلی و قضایی قرار میگیرند «جنایت کاران حرفهای جزء این گروه محسوب میشوند»(همان، ص 21).
علاوه براین، گروه مورد نظر هم از دید سطح توانایی، استعداد، مهارت و هوش، یکسان نیستند، بلکه با درجههای متفاوتی ظاهر میشوند. در جمع خطرناکهای حرفهای (نسبتاً ضعیف)، «بزهکارانی قرار دارند که،…استعداد عقلی این دسته ضعیفتر از استعداد عقلی جنایتکاران حرفهای است و به همین مناسبت دست به جرایم خفیف میزنند(جیب بری، دزدیهای خیابانی و روی سرک و…) »( همان، ص 21). ولی دسته اول این گروه (حرفهیی ها)، نسبت به دسته دوم که مصادیق شان را یادکردیم، توانایی بالا دارند و به تبهکاریهای دست میزنند که به آسانی آشکار نمیشوند. نمونهای این گروه کسانی اند که، با توانایی عقلی و هوش بالایی که دارند، به تشکیل باندها میپردا
June 2015